مولانا...! مولانا...!
::::
منبع: شنيدار [سالها قبل].
(آنچه از من برمیآمد، کردم... امّا، امثالِ اين فقره را بايد يکنفر گويشورِ افغان تحرير کند.)
::::
ملّاعمر مشغولِ مصاحبه است؛ پرسنده در بابِ حجاب ازو پرسان میکند، و ملّا اينطور به ادایِ توضيحات میپردازد، که:
صاحبِ شريعت هرچه آوردَه همه از برایِ خير و سلامتِ مردم بوده. حجاب هم همينطوراست. ما هم هرچه گفتهکرده میکنيم همه برایِ خيرِ مسلمانان است و غرضی نيست. الحال، توجّه داشته باشيد...
اينکه گفته کردهايم که خانمها گيسوانِ کمند و زلفکانِ پريشانِ خود بپوشانند که گرد برآن ننشيند و در باد گرهگره نشود، بد گفته کردهايم؟
اگر گفته کردهايم که خانمها رخسارِ تابانِ خود را عريان نسازند، مبادا که آفتاب آن را بسوزاند، بد گفته کردهايم؟
اينکه گفته کردهايم که بانوان غبغبِ ناز و گردنِ بلورينِ خود را پوشيدهکرده کنند کی پنجَهیِ بَیرحمِ آفتاب بدان نرسد، بد گفته کردهايم؟
اگر گفته کردهايم که دخترکان و بانوان سينهیِ سيمينِ خود را به پوششِ مناسب، پوشيدهگردانده کنند که آن دو گویِ بلورينِ رشکِ ماه، آزردهیِ گزندِ نگاهِ هيزِ آفتاب نگردد، بد گفته کردهايم؟
اينکه گفته کردهايم که پيراهنِ بلند بپوشند که حقّهیِ بلورينِ نافِ آن دلبندان به سنگِ سياهِ آسيب نشکند، بد گفته کردهايم؟
اگر گفته کردهايم که نازنينبانوان و سيمبردخترکان، کپلهایِ نرمِ همچو حرير و دنبه، و رانهایِ سپيدِ همچو عاجِ خود را پوشيدهکرده دارند که خدایِناکرده يکوقت...
...
در اينلحظه، مشاورِ ملّا، با آرنج به پهلویِ وی کوفتهکرده میکند، که:
مولانا! مولانا!
مصاحبَه مِیکنی يا کــِـر خيز میتی!!؟
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen